رابرت راشنبرگ: نوآور بی‌مرز در هنر معاصر

 ۱. زندگی و زمینه‌ی تاریخی اجتماعی

رابرت میلتون راشنبرگ (متولد ۲۲ اکتبر ۱۹۲۵، پورت آرتور، تگزاس – درگذشته ۱۲ مه ۲۰۰۸، کاپتیوا، فلوریدا) در بستر تحولات عمیق اجتماعی و هنری نیمه‌ی دوم قرن بیستم زندگی و رشد کرد. دوران شکل‌گیری شخصیت و ذهنیات او مصادف با رکود بزرگ اقتصادی (۱۹۲۹–۱۹۳۹) و فضای محافظه‌کارانه‌ی جوامع جنوبی آمریکا بود. این شرایط، نگاه انتقادی او به ساختارهای اجتماعی و تمایل به بازتعریف مفاهیم مرسوم را تقویت کرد. پس از خدمت در نیروی دریایی ایالات متحده طی جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴–۱۹۴۵)، با بهره‌گیری از قانون سربازان (GI Bill)، در سال ۱۹۴۷ وارد مؤسسه‌ی هنر کانزاس سیتی شد. تحصیلات آکادمیک او با سفر به پاریس و ثبت‌نام در آکادمی ژولیان (۱۹۴۷) تکمیل شد، اما نارضایتی از سیستم آموزشی اروپا موجب بازگشت او به آمریکا و پیوستن به بلک مانتین کالج (۱۹۴۸–۱۹۴۹) شد. این مؤسسه‌ی پیشرو، تحت تأثیر فلسفه‌ی آموزشی باهاوس، به رهبری جوزف آلبرز، بر تجربه‌گرایی و کاربرد مواد غیرمتعارف تأکید داشت. در دهه‌ی ۱۹۵۰، با استقرار در نیویورک، به حلقه‌ی هنرمندان آوانگارد پیوست. ارتباط او با جان کیج (آهنگساز) و مرس کانینگهام (طراح رقص) منجر به خلق آثار بینارشته‌ای شد که مرزهای میان رسانه‌ها را مخدوش می‌کرد. این دوره همزمان با افول اکسپرسیونیسم انتزاعی و ظهور گرایش‌های پست‌مدرنیستی بود. 

Bed, Robert Rauschenberg, Mixed media,1955
©Robert Rauschenberg

 ۲. بستر فکری و تأثیرات نظری

راشنبرگ در تقاطع سه جریان اصلی هنری قرار داشت: 

 اکسپرسیونیسم انتزاعی:

اگرچه او از اکسپرسیونیسم انتزاعی آثار پولاک یا دکونینگ فاصله گرفت، اما از انرژی بصری و تکنیک gestural brushwork  آنان در ترکیب‌بندی‌های خود بهره برد . Gestural Brushwork به تکنیکی در نقاشی اشاره دارد که در آن حرکات فیزیکی و انرژیک دست هنرمند به صورت آشکار بر روی بوم ثبت می‌شود. این اصطلاح عمدتاً در ارتباط با اکسپرسیونیسم انتزاعی و هنرمندانی مانند جکسون پولاک، ویلم دکونینگ و فرانتس کلاین به کار می‌رود. در این روش، ضرب قلم‌ها نه تنها برای انتقال تصویر، بلکه به عنوان شاهدی بر فرآیند خلاقه و حالت روانی هنرمند عمل می‌کنند. برای مثال: در “بستر” (1955)، ردپای ضربات قلموی سریع روی ملحفه، یادآور سبک دکونینگ است. در برخی آثار او، این ضربات با اشیا و کلاژ ترکیب می‌شوند تا تنشی بین انتزاع و فیگوراسیون ایجاد کنند. به بیان ساده، gestural brushwork  امضای فیزیکی هنرمند بر روی بوم است نه فقط یک تکنیک، بلکه بیانیه‌ای فلسفی درباره‌ی حضور هنرمند در اثر.

 دادائیسم و سوررئالیسم:

تأثیر مارسل دوشان در استفاده از اشیای پیش‌ساخته و حاضرآماده ها مثل اثر چشمه و رویکرد کورت شویترز در Merzbau در آثار راشنبرگ مشهود است. Merzbau پروژه‌ای محیطی و تکامل یابنده بود که توسط هنرمند آلمانی کورت شویترز بین سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۷ در هانوفر خلق شد. این اثر که در آغاز به عنوان یک کلاژ سه‌بعدی در آتلیه‌ی شخصی او شروع شد، به تدریج به یک ساختار معماری‌گونه‌ی تو در تو تبدیل گشت که تمام فضای داخلی خانه‌اش را فراگرفت. نام “Merz” از تکه‌ای از روزنامه‌ی بریده‌شده با کلمه‌ی “Commerz” (مخفف بانک تجاری در آلمان) گرفته شد و به فلسفه‌ی هنری شویترز تبدیل گشت. راشنبرگ این ایده‌ها را با محتوای آمریکایی ترکیب کرد و آثار خلاقانه‌ای به وجودآورد.

 فلسفه‌ی جان کیج:

جان کیج آهنگساز و نظریه‌پرداز آوانگارد، تحت تأثیر ذن بودیسم و فلسفه‌ی شرقی، ایده‌ی «عدم قضاوت» را به عنوان هسته‌ی فرآیند خلاقه مطرح کرد. این مفهوم به معنای رد سلسله مراتب ارزشی در انتخاب مواد و صداها (مثلاً هیچ صدا یا شیئی ذاتاً «زشت» یا «زیبا» نیست)، پذیرش تصادف به عنوان بخشی از ساختار اثر، نه یک خطا و حذف کنترل مطلق هنرمند، به نفع همکاری با محیط و اتفاقات پیش‌بینی نشده است. کیج معتقد بود “هنر باید تقلیدی از طبیعت در شیوه‌ی عملش باشد نه در ظاهرش.” (منظور او از «طبیعت»، فرآیندهای خودجوش و غیرقابل پیش‌بینی مانند رشد گیاهان یا تغییرات آب‌وهوا بود.) 

رابرت راشنبرگ که با کیج همکاری نزدیک داشت، این فلسفه را به شیوه‌های زیر در هنر تجسمی پیاده کرد: 

الف) استفاده از مواد «غیرهنری»

در مجموعه «کمبینز» (Combines) مانند اثر «بستر» در 1955 او ملحفه‌های کثیف، بالش و رنگ را بدون تلاش برای «زیبا نشان دادن» آنها ترکیب کرد. این کار، مرز بین هنر و زندگی روزمره را محو می‌کرد. کیج معتقد بود: “هر صدایی می‌تواند موسیقی باشد” و راشنبرگ نیز همین را درباره‌ی اشیا گفت: “یک جفت جوراب نه کمتر از چوب، رنگ و میخ ارزش دارد.” 

ب) پذیرش تصادف در فرآیند خلق 

راشنبرگ از تکنیک‌های فروپاشی کنترل‌شده مانند پاشیدن رنگ، چسباندن تصادفی کاغذهای روزنامه، یا واکنش‌های شیمیایی غیرقابل پیش‌بینی در چاپ استفاده می‌کرد. مثلا در «ترکیب‌بندی سفید» در 1951 سایه‌ها و بازتاب‌های محیط روی بوم سفید، اثر را هر بار به شکلی جدید تعریف می‌کردند، مشابه ایده‌ی کیج در قطعه «۴’۳”» که سکوت را به عنوان فضایی برای صداهای محیطی تعریف می‌کرد. 

 پ) رد روایت خطی و تفسیر واحد 

کیج با استفاده از روش I Ching (تاس‌اندازی برای تصمیم‌گیری در آهنگسازی)، ساختار آثارش را به شانس واگذار می‌کرد. راشنبرگ نیز در آثار «ترکیبی-چاپ‌شده» مانند «بازگشت به گذشته I»، تصاویر رسانه‌ای را به صورت تصادفی روی هم چاپ می‌کرد تا تفسیرهای چندگانه ایجاد کند. 

کیج «طبیعت» را نه به عنوان منظره‌های رمانتیک، بلکه به عنوان سیستمی از فرآیندهای خودتنظیم‌گر می‌دید. راشنبرگ نیز با جمع‌آوری اشیای دورریختنی (مثل چرخ‌های شکسته، پرندگان تاکسیدرمی شده در «مونوگرام»)، به اثر اجازه می‌داد «زندگی خودش را داشته باشد» مثل یک اکوسیستم. 

Retroactive I, Robert Rauschenberg, silkscreen,1964 ©Robert Rauschenberg

۳. سبک شناسی و نوآوری‌های تکنیکی

رابرت راشنبرگ، هنرمند پیشگام آمریکایی، با سبک منحصربه‌فرد و نوآوری‌های تکنیکی خود، تعریف سنتی از هنر را دگرگون کرد. او با ترکیب نقاشی، مجسمه‌سازی و اشیای روزمره، مرزهای میان هنر و زندگی را محو کرد و تأثیری ماندگار بر جنبش‌هایی مانند پاپ آرت، کانسپچوال آرت و اینستالیشن آرت گذاشت. سبک راشنبرگ را می‌توان بازتابی از زندگی روزمره دانست. او معتقد بود هنر نباید تقلیدی از زندگی باشد، بلکه باید با آن درآمیخته شود. این دیدگاه را می‌توان در استفاده جسورانه‌اش از مواد دورریختنی مانند پارچه‌های کهنه، روزنامه‌ها و حتی اشیای عجیبی مانند حیوانات تاکسیدرمی شده مشاهده کرد. ویژگی‌های کلیدی سبک او عبارتند از: 

 الف) کمبینینگ‌ها (Combines, 1954–1964)

 تلفیق نقاشی (به عنوان سطح دوبعدی) با اشیای سه‌بعدی که عملکرد مجسمه‌ای دارند.   مثل اثر  “بستر یا تختخواب ” (Bed, 1955):  که استفاده از ملحفه‌ی واقعی آغشته به رنگ، مرز بین اثر هنری و شیء روزمره را محو می‌کند. این اثر با تکنیک “اقتدارزدایی از شیء” (Decontextualization)  کار می‌کند.

مواد غیرمتعارف، بخش جدایی‌ناپذیر آثار راشنبرگ بودند. مثل اثر  “مونوگرام” (Monogram, 1955–1959):  بز تاکسیدرمی شده بر روی سکوی چرخ‌دار، که با نقاشی انتزاعی و تایر ماشین ترکیب شده است. این اثر از تناقض‌نمایی (Paradox) برای ایجاد ابهام در خوانش استفاده می‌کند. 

 ب) چاپ‌های سیلک‌اسکرین (1962–1968)

 انتقال تصاویر رسانه‌ای (عکس‌های خبری، تبلیغات) بر روی بوم با تکنیک چاپ سیلک، گاه با اضافه کردن رنگ روغن.  مثل”Retroactive I” (1964)  ترکیب تصاویر جان اف. کندی، موشک‌ها و محصولات مصرفی، منجر به خلق اثری انتقادی شده و لایه‌بندی تصاویر، تداعی‌گر ازدحام اطلاعاتی عصر مدرن است. 

 ج) هنر اجرا و همکاری‌های بینارشته‌ای

 “Theater Piece No. 1” (1952): با مشارکت جان کیج و مرس کانینگهام، این اثر به عنوان یکی از نخستین نمونه‌های “هپنینگ” (Happening) شناخته می‌شود. 

 د) استفاده از کولاژ و مونتاژ

مثل آثار کورت شویترز، اما با رویکردی آمریکایی و معاصر.

Monogram, Robert Rauschenberg, Mixmedia,1955
©Robert Rauschenberg

 ۵. تأثیرات بر هنر معاصر و میراث نظری

 راشنبرگ با رد اصالت رسانه (Medium Specificity) که کلمنت گرینبرگ مطرح کرده بود و تأکیدش بر ایده بیش از اجرا راه را برای هنر مفهومی باز کرد.  همچنین در اینستالیشن آرت، نگاه کل‌نگرانه‌اش به فضا و مواد، الگویی برای نسل‌های بعدی شد. او با گفتن جمله معروف «من بین هنر و زندگی فاصله‌ای نمی‌بینم»، فلسفه هنری خود را خلاصه کرد و نه‌تنها مرزهای رسانه‌های هنری را درهم شکست، بلکه نگرش ما به خلاقیت را دگرگون کرد. امروز، وقتی هنرمندان از مواد بازیافتی در آثارشان استفاده می‌کنند یا فناوری را با هنر ترکیب می‌کنند، در واقع ادامه‌دهنده راهی هستند که راشنبرگ پیشگام آن بود.

 تأثیر بر جنبش‌ها: 

   پاپ آرت: اندی وارهول و روی لیختنشتاین از تکنیک چاپ سیلک و استفاده از تصاویر رسانه‌ای الهام گرفتند. 

   آرت پوورا (Arte Povera): هنرمندانی مانند ماریو مرز از شیوه‌ی ترکیب مواد غیرهنری راشنبرگ تأثیر پذیرفتند. 

 نظریه‌پردازی:

راشنبرگ با طرح ایده‌ی “فضای مثبت و منفی” در ترکیب‌بندی، تأثیر مستقیمی بر آموزش هنر در دانشکده‌هایی مانند کالج هنر و طراحی کالیفرنیا گذاشت. 

 ۶.  پارادایم‌ شکنی راشنبرگ

راشنبرگ نه تنها فرم‌های هنری، بلکه خود مفهوم هنر را بازتعریف کرد. او با جایگزینی “واقعیت” به جای “بازنمایی”، پیشگام رویکردی شد که امروزه در هنر معاصر تحت عنوان “پست‌مدرنیسم رادیکال” شناخته می‌شود. به گفته‌ی منتقد هنری لئو اشتاینبرگ:   ” کار راشنبرگ نه نقاشی است و نه مجسمه، بلکه زمینه‌ای است برای تd مانند “راشنبرگ: در سطح جهانی” (۲۰۱۶–۲۰۱۸)، تأثیر جهانی او را بر هنر قرن بیست‌ویکم تأیید می‌کنند.

Recommend0 recommendationsPublished in Art History, Artists insights

Related Articles

Responses

Your email address will not be published. Required fields are marked *