بهمن محصص؛ از پیشگامان هنر مدرن ایران

مقدمه
بهمن محصص، هنرمندی چندوجهی و یکی از پیشگامان هنر مدرن در ایران بود. او را نه فقط بهعنوان نقاش و مجسمهساز، بلکه بهعنوان مترجم، منتقد، نمایشنامهنویس و هنرمندی فراتر از مرزهای فرهنگی میشناسند. زندگی او در میان تضادها و سکوتها شکل گرفت؛ تضاد میان سنت و مدرنیته، شرق و غرب، زیبایی و ویرانی. آثارش آیینهای است از روح پرتلاطم هنرمندی که با جهان پیرامونش نه سازش کرد و نه به انزوا قانع شد، بلکه آن را با خشم و وسواس بازآفرینی کرد.

کودکی و ریشهها؛ گیلان، خاستگاه شاعرانه
بهمن محصص، اسفند ۱۳۱۰ در رشت، در خانوادهای اصیل لاهیجانی متولد شد. خانوادهاش از زمینداران و تجار چای و ابریشم در گیلان بودند و به گفته خود او، اصالتش از سوی پدر به مغولها و از سوی مادر به خاندان قاجار میرسید. شاید بتوان گفت که این ریشههای متنوع، تاثیرگذار در نگاه چندلایه و پیچیده در آثار آیندهاش شد. پدرش کارمند اداره تلگراف بود، اما فضای خانوادهشان با هنر و شعر آمیخته بود؛ بسیاری از بستگانش خط خوش داشتند و حتی شعر میسرودند. اردشیر محصص، کارتونیست و طنزپرداز برجسته، پسرعموی بهمن بود.
او از نوجوانی به هنر علاقه داشت و در ۱۶ سالگی، آموزش رسمی نقاشی را در کارگاه حبیب محمدی، نقاش گیلانی که تحصیلکرده آکادمی هنر مسکو بود، آغاز کرد. نخستین آثارش در رشت به نمایش درآمدند و استعداد کمنظیرش مورد توجه قرار گرفت. با انتقال خانواده به تهران در سال ۱۳۲۷، او نیز به پایتخت آمد و در فضای هنری زندهتر و پرچالشتر تهران، مسیر حرفهای خود را ادامه داد.

تحصیلات، خروس جنگی و تولد نگاه مدرن
محصص مدتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کرد، اما از فضای رسمی دانشگاهی دلسرد شد و جذب کارگاه جلیل ضیاءپور، نقاش تحصیلکرده فرانسه و نظریهپرداز هنر نوگرای ایران، شد و در همین دوره به انجمن خروس جنگی پیوست؛ محفلی هنری و ادبی که نیما یوشیج، سهراب سپهری، هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب و دیگر هنرمندان برجسته نوگرا در آن حضور داشتند. این انجمن نقطه تلاقی شعر، نقاشی، تئاتر و اندیشههای تازه بود.
محصص در همین سالها با فروغ فرخزاد، جلال آل احمد و دیگر روشنفکران برجسته معاشرت داشت. حضور او در این جمعها، بینش فلسفیاش را عمق بخشید. آشنایی با شعر نیما، اسطورهشناسی یونان، فلسفه غرب، تئاتر آبزورد و هنر مدیترانهای، بنیان فکری آثاری شد که بعدها از او هنرمندی تکرارنشدنی ساخت.

هجرت به رم؛ آزادی در تبعید
در سال ۱۳۳۳، بهمن محصص ۲۳ ساله تصمیم گرفت برای گریز از فضای خفقانزده ایران و تجربه دنیای هنر مدرن، راهی اروپا شود. در مسیر مهاجرت، با منوچهر شیبانی، هنرمند نوگرای ایرانی، همراه شد و سرانجام به ایتالیا رفت و در شهر رم ساکن شد. رم شهری بود که برای محصص به خانه، کارگاه و پناهگاه تبدیل شد.
در آکادمی هنرهای زیبای رم، زیر نظر استادانی چون فروچیو فراتزی، آموزش دید و علاوه بر نقاشی، به مجسمهسازی روی آورد؛ مدیومی که به او اجازه میداد خشونت، اضطراب و اندوه را با شدت بیشتری بازتاب دهد. آثارش در نمایشگاههایی چون دوسالانه ونیز، سائو پائولو و پاریس به نمایش درآمدند و مورد تحسین منتقدان هنری قرار گرفتند. زندگی و تحصیل در ایتالیا بر ذهنیت هنری محصص تاثیر زیادی گذاشت و در این زمان، ویژگیهای اصلی کار او در آثارش نمود پیدا کرد و شکل گرفت.
بازگشت موقت به ایران؛ تلاش برای موج نو
در سال ۱۳۴۲، محصص برای مدتی به ایران بازگشت تا در جنبش هنر مدرن مشارکت کند. او در چندین نمایشگاه انفرادی و گروهی در گالریهای تهران شرکت کرد و حضوری جدی و فعال در فضای هنری و روشنفکری این دوران داشت. همچنین علاوه بر نقاشی و مجسمهسازی، به ترجمه آثار شاخص نویسندگان ایتالیایی و فرانسوی پرداخت و در عرصه طراحی صحنه و کارگردانی تئاتر نیز فعالیت کرد. تلاش او برای ایجاد یک موج تازه در هنر ایران با استقبال برخی هنرمندان جوان همراه شد، اما فضای سیاسی، سانسور و برخورد محافظهکارانه با هنر مدرن، او را دلسرد کرد. در سال ۱۳۴۸ ایران را برای همیشه ترک گفت و تا پایان عمرش در رم زیست. در این مدت تنها دو بار به ایران سفر کرد که آن هم در سکوت و انزوا گذشت.
شخصیت هنرمند؛ تنهایی، گزندگی و سکوت
دوستانش از بهمن محصص بهعنوان فردی گوشهگیر، بیپروا، تلخ و صریح یاد میکنند. غلامحسین نامی گفته بود: «محصص با چند جمله میتوانست سقف را روی سرت خراب کند.» او به هیچ گروه سیاسی نپیوست، وابستگی ایدئولوژیک نداشت و از هرگونه دستهبندی گریزان بود. محصص هنر را ابزاری برای رهایی از دروغ، تزویر و سانسور میدانست. زندگی در ایتالیا برای او نوعی تنهایی انتخابی و خلوت گزینی بود؛ نه از سر عزلت، بلکه از سر وفاداری به حقیقت درون.

ازدواج و زندگی خصوصی
در سال ۱۳۵۶ با نزهتالملوک، دختر پسرعموی پدرش، ازدواج کرد. نزهتالملوک زنی تحصیلکرده و مستقل بود که در بندر انزلی معلم بود و سپس ریاست دانشسرای عالی دختران تهران را بر عهده گرفت. این ازدواج بیشتر نوعی پیوند خانوادگی بود تا رابطهای عاطفی. آنها فرزندی نداشتند و هرکدام زندگی جداگانهای داشتند. به این ترتیب محصص به تنهایی تا پایان عمرش در ایتالیا ماندگار شد.

سبک و تکنیک؛ درگیری فرم با روان
نقاشیهای محصص اغلب با ضربههای درشت قلممو، رنگهای سنگین و فیگورهایی بیقرار، پرتنش و گاه منزجرکننده شکل میگیرند. رنگ در آثارش فیزیکی، خشن و تجسمی است؛ چیزی فراتر از سطح بوم. فیگورها اغلب بدون دست، پا یا سر، در کادری خالی، بیزمان و بیمکان بر روی سطح بوم بافتدار و خشن به تصویر کشیده شدهاند؛ نمادهایی از انسانِ ازخودبیگانه و بیقدرت.

در مجسمهسازی نیز رویکردی مشابه دارد. مجسمههایی با پیکرههای عظیم، اغراقشده، بیهویت و درگیر با خود. اغلب مجسمههایش ترکیبی از بدنهای انسانی و حیوانیاند، با اشاراتی به اسطورههای یونانی و رومی. مجسمه معروف «مرد نیلبکزن» از جمله آثاری است که در دهه پنجاه شمسی در تهران نصب شد و بعد از انقلاب، تخریب شد.
نقاشیهای مهم؛ از «فیفی» تا «طبیعت بیجان»
مجموعه «فیفی»، با فیگورهای برهنه، گردنهای بلند، سرهای کوچک و زبان بدنهایی پر از اضطراب، یکی از آثار برجسته محصص است. فیفی فریاد میزند، میخندد، میگرید و تماشاگر را به چالش میکشد. مجموعه «پیکرههای بیدست و پا»، با استفاده از اشکال هندسی و رنگهای متضاد، توازنی تهدیدآمیز ایجاد میکند.
در مجموعه «طبیعت بیجان»، محصص به زادگاهش گیلان بازمیگردد؛ دریا، ماهی، درخت، پرنده و نور سرد. در این تابلوها، طبیعت زنده نیست، بلکه زخمی، تبعیدشده و درگیر است. ماهیهایی که به ساحل افتادهاند، استعارهای از انسان راندهشدهاند؛ بیریشه و بیپناه.
پرندگان محصص؛ رویای پروازی ناممکن
پرندگان در آثار محصص همیشه حضوری نمادین دارند. او جغد، مرغ ماهیخوار، کلاغ و قوی زخمی را در تابلوها و مجسمههایش بازآفرینی کرد. اما این پرندگان، برخلاف اسطوره آزادی، پرواز نمیکنند. بالهایشان چسبیده به زمین است؛ گردنهایشان برافراشته، اما چشمانشان سرشار از وحشت. این پرندگان، تصویر شعرهای نیما هستند؛ استعارههایی از انسان مدرن که در رویای پرواز، به زمین میخکوب شده است.
ترجمه، تئاتر و بازتاب اندیشه
محصص به ترجمه نیز پرداخت. آثار نویسندگانی چون یونسکو، پیراندلو، ژان ژنه و کرتسیو مالاپارته را به فارسی برگرداند. او تئاترهایی را هم در ایران کارگردانی کرد، از جمله «هنری چهارم» از پیراندلو. طراحی صحنه، صداگذاری فیلمهای اروپایی و نگارش نقدهای تند و گزنده، بخش دیگری از فعالیتهای فکری او بودند.

مرگ، سکوت و جاودانگی
در شامگاه چهارشنبه، ۶ مرداد ۱۳۸۹، بهمن محصص در سن ۷۹ سالگی در خانهاش در رم از دنیا رفت. دلیل مرگش ناراحتی ریوی اعلام شد. هیچ مراسمی، هیچ یادبودی و هیچ تشییعی در ایران برایش برگزار نشد. اما آثارش، ترجمههایش و پرسشهای عمیقی که در ذهنها باقی گذاشت، او را به چهرهای ماندگار در هنر معاصر ایران بدل کرد.
جمعبندی
بهمن محصص را نمیتوان در دستهبندیهای رایج جای داد. نه شرقگرای صرف بود، نه مقلد غرب. نه متعهد سیاسی بود، نه بیتفاوت. او در آثارش نگاه فردی و بیپیرایهای به جهان معاصر نشان داد و با بهرهگیری از تجربههای گوناگون فرهنگی، زبانی شخصی ساخت که امروز بخشی ماندگار از تاریخ هنر ایران است. آثار او با وجود خشونت، سرشار از زیباییاند و با وجود تلخی، پر از حقیقت. محصص، شورشگری بود با وسواس، شاعری بود با قلمموی خشم و انسانی بود که تنهاییاش را به زبان جهانی هنر بدل کرد.
میراث او هنوز در حال کشف است؛ در نگاه پرچالش مخاطبانی که با هر تابلو، با هر پیکره، با هر ترجمه، در برابر هنرمندی میایستند که در سکوتش فریاد میزد: «این منم، و این جهان زخمی من».
Recommend0 recommendationsPublished in Art History, Artists insights
Responses