در نخستین مواجهه با آثار اسفندیاری، نگاه مخاطب وارد فضایی میشود که همزمان عاطفی، موزون و رازآلود است؛ همانند قطعهای از باخ که در آن تمها و موتیفها مدام تکرار، تفسیر و وارونه میشوند. عنوان نمایشگاه، «Fugue in G minor»، کلید درک این ساختار است. فوگ نه فقط یک قالب موسیقایی بلکه استعارهای برای ساختار درونی آثار اسفندیاری است؛ ساختاری که در آن فیگور و ریتم در لایههایی موازی تکرار میشوند.
اسفندیاری با زبانی شخصی و پالایشیافته، به سراغ بدن انسان میرود؛ بدنی که دیگر نه ابزار بازنمایی صرف، بلکه خود، میدان روایت است. این تنش میان کنترل و رهاسازی، یادآور رابطهی بین هارمونی و دیسونانس در موسیقی است. در نتیجه، مخاطب نه صرفاً در حال تماشای نقاشی بلکه درگیر یک تجربهی چندلایه است که در آن فرم، عاطفه و حافظه با هم تنیده شدهاند.
در «Fugue in G minor»، بدن نه تنها حامل معنا، بلکه خود تبدیل به صدا میشود؛ صدایی خاموش اما شنیدنی، که در هر بدن، پژواک خاطرهای گمشده است.
Responses